صبر کم مامان
گل من اونروزهها که کوچولو ( به قول خودت نی نی) بودی وقتی خواب میومد سراغت ،باید بغلت میکردم وراه میرفتم و برات اول آهنگ لالایی را میگزاشتم وبعد هم خودم برات لالایی میخوندم.اوایل زیاد برام سخت نبود ولی هرچه بزرگتر میشدی سختر میشد تا جایی که ،منه کم حوصله می گفتم خدایا یعنی میشه، خودش یادبگیره بخوابه و خدا خیلی زودتر از این که من فکرشو میکردم به من نشون داد زمان کمی بعد از اینکه از شیر گرفتمت ،دیگه هر وقت خودت خواب میاد سراغت میخوابی حتی بدون آهنگ وبدون لالایی.حالا بعضی وقتها یادت اونروزها میافتی ومیگی برام لالایی بخون. این هم م...