در کنار تو شیرینه
دیروز جمعه تصمیم گرفتیم بریم یه جای خوش آب وهوا بابایی با آقاجون اینا هماهنگ کرد وقرار شد که باهمدیگه بریم صبح وسیله هامون را جمع کردیم و راه افتادیم به سمت...
بابایی گفت سیاوشان در استان مرکزی نرسیده به آشتیان یه امامزاده ای هم اونجا هست خیلی هم خوش آب وهوا وسر سبزه.خلاصه حرکت کردیم ورفتیم بعد از طی کردن تقریبا یک ساعت ونیم راه بلاخره رسیدیم .جای سرسبزی بود وامامزاده بی بی فاطمه صغری که خواهر حضرت معصومه(س) اونجا بود این عکس هم نمایی زیبا از گنبد طلایی ودرختهای سرسبز اون منطقه
اینجا هم امیرحسین مشغول چوب بازی
اینجا امیرحسین با فرغونش خاک میاره و میخواد بندایی(بنایی) کنه
اینجا میگه آقاجون من آقا بندایی هستم میخوام براتون پشت بوم بسازم
و از همه شیرنترش برای امیرحسین اینجاست که من بردمش سوار چرخ وپفلکش (چرخ وفلک)کردم
وقتی که میخواستیم برگردیم به شوخی گفتیم در مسیر برگشت یه جا نگه میداریم هندونه میخوریم یه جا هم نگه میداریم چایی میخوریم امیرحسین تا که سوار ماشین شدیم خیلی خسته شده بود وخوابش برد تا نزدیک خونه که شدیم بیدار شد وبا حالتی گفت مگه نگفتید یه جا هندونه میخوریم یه جا چایی پس چرا نگه نداشتید
شب هم من گفتم امیرحسین خوش گذشت خوب بود گفت آره صبح دوباره بریم من میخوام چرخ و پفلک سوار بشمقربونت بشم که خواسته هاتم مثل کارهای دیگت شیرین شیرینه.اینم یه شیرین عزززززززیززززززم.اینم عکسی از غذای خوشمزه ای که دستورشو از آشپزیهای مامانم گرفتم