امیرحسین ناز ماهدیه خداامیرحسین ناز ماهدیه خدا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

امیرحسین ناز ما هدیه خدا•: * ¨ ¨ *: •

خدا را شکر به خیر گذشت

  سلام  .چند روزی میشد که نبودم  آخه امیرحسینم ناخوش بود. میدونید که تب بالای بچه خیلی خطرناکه و وحشتناک اما شکر خدا به خیر گذشت   چند شب پیش وقتی که میخواست بخوابه   خیلی بیحال شده بود ناله میکرد بهش استامینیفون دادم تا اینکه خوابش برد یکساعت بعد دست به   پیشونیش که گذاشتم دیدم خیلی داغ شده وتبش بالاست خلاصه تا صبح پاشویه اش کردم و دوباره به   شربت استامینیفون دادم بچه ام اصلا خوابش نمی برد و تا صبح مدام هذیون میگفت وناله میکرد فرداش که   بردیمش دکتر تا دیدش گفت عفونت شدید داره سریع ببرید آزمایشگاه اگه عفونت داشته باشه باید بستری   بشه.خلاصه بردیم آزمایشگاه واورژانسی&n...
15 آذر 1392

عکسهای گل پسری

    وقتی دلم می گیره ، دنیامو غم می گیره انگاری حس بودن ، تو لحظه هام می میره وقتی دلم می گیره ، می خوام پیش تو باشم نمی تونم ۱لحظه ، دوست نداشته باشم     چند تا عکس جدید از پسر گلم       بیا دنبالم این عکس شب شام غریبانه         برا اولین بار رفته بودیم رنگین کمان وتوهم که عاشق ماشین بازی خدایش  یه راننده ی حرفه ای هستیا              اینم یه پسر شیطون     ...
15 آذر 1392

جایزه

  چند روز پیش که سرماخورده بودی رفتیم تا آمپولی که آقای دکتر برات نوشته بود  را بزنیم که خیلی گریه کردی این شد که منم طاقت نداشتم تا گریهاتو ببینم گفتم حالا میریم برات یه جایزه میخرم تا اسم جایزه را شنیدی گریهات تموم شد با هم رفتیم کتابفروشی نزدیک مطب و برات سی دی اتوبوسهای شلوغ وکتاب شعر حسنی می خواد پر بزنه را خریدیم و تو خیلی خوشحال شدی این عکسهاش  را گذاشتم تا اگه اثری در آینده ازشون نموند عکسهاش برات یادگاری بمونند               ...
15 آذر 1392

چکاپ مرواریدهای خوشگل پسرم

  تقریبا دوهفته پیش بود که برای چکاپ دندونهات بردیمت به کلینیک دندان پزشکی   اول که رفتیم اونجابه چشمت مثل تالار اومد ( به خاطر دکوراسینونی که داشت وپرده ها ولامپهای رنگاورنگش) من که پیش خودم میگفتم این وروجک نمیزاره دکتر دندونهاشو معاینه کنه ولی تو به من نشون دادی که  اشتباه فکر کردم وخیلی راحت دهنت را باز کردی تا خانوم دکتر دندونهاتو معاینه کنه آفرین پسر گلم .وبعد از معاینه به من گفت که دو،سه تا از دندونهات کمی پوسیدگی داره ولی حیفه حالا دست بزنیم مسواک بزنه بعد سه ماه دیگه بیارش تا دوباره ببینم .بعد که  از تخت اومدی پایین خانوم دکتر هم بهت یه بادکنک هدیه داد .   ...
10 آذر 1392

شعرهای جدید امیرحسین

  تو یک پست برات از شعرهایی که یاد گرفته ای وبرام میخونی را گفته بودم و اما حالا چند تا شعر جدید دیگه هم یاد گرفته ای که هر چند نصفه نصفه می خونی اما خیلی شیرینه     شعر اصفهان عمو پورنگ را به این صورت میخونی:اصپهانو دوس دالم نصپه جهانودوس دالم  حتما باید روی صندلی بری وبخونی وقتی بهت میگم چرا میری بالا میگی:دیدی امیر محمد رفت بالا شعر عمو قناد سلام سلام عمو جون را هم یاد گرفتی و میخونی: سلام به بچه های خندون سلام سلام سلام عمو جون سلام به بچه های شیطون سلام سلام عمو جون و ........... آهویی دالم خوشکله فلار کرده زدسم دورییش برایم مشکله کاشکی اونو میبسم ای خدا چیکا کنم اهومو پیدا کنم ا...
17 آبان 1392

کلاه بافتنی

  این کلاه ملوانی را امروز برای پسرخوشگلم بافتم امیدوارم مثل کلاه پارسالت دوستش داشته باشی     این عکس کلاه وشالی که اولین بار برات بافتم     الهی قربون خنده هات بشم عزیزززززززم   ...
14 آبان 1392

یه روز با تمام اسباب بازیها

  پسرم تازگیا یاد گرفتی بشینی با اسباب بازیهات بازی کنی ماشیناتو میچینی ومیگی ترافیک درست کردم. روز که اسباب بازی ازم میخواستی همه اسباب بازیهاتو برات از کمدت چیدم بیرون تو یه دل سیر با همشون بازی کردی وهمینطور عکس گرفتی.اینم عکسهاش         خدایا کاش میشد همیشه اسباب بازیهام وسط اتاق میریختم   ...
12 آبان 1392

اولینهای امیرحسین

  پسرم اولین ها را برایت میگزارم چون میدانم برای  تو هم  مثل من وبابایی خیلی خیلی جالب است که چه موقع و چند ماهگی چه کارهایی کرده ای؟!!!   در 10 روزگی به زیارت حضرت معصومه رفتیم   در 48 روزگی اولین عروسی را رفتی   در 50 روزگی اولین سفرت که به اصفهان بود را داشتی   اولین سیزده بد ر امیرحسین را اصفهان بودیم   پنج ماه ونیم که داشتی کلمه ماما را گفتی و من را ذوق زده کردی و  شش ماه ونیمه بودی که کلمه بابا را برزبان آوردی وقند تودل بابایی آب کردی   در 5 ماهگی برای اولین بار به زیارت امام رضا(ع) (اولین سفرت به مشهد) رفتی  ...
10 آبان 1392