امیرحسین ناز ماهدیه خداامیرحسین ناز ماهدیه خدا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

امیرحسین ناز ما هدیه خدا•: * ¨ ¨ *: •

امیرحسین و سینما

1393/6/8 21:0
484 بازدید
اشتراک گذاری

 

توآمدی و خدا خواست کودکم باشی


و بهترین غزل توی دفترم باشی


تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید


بیا گلم که خدا خواست کودکم باشی


تو آمدی و خدا خواست از همان اول


تمام دلخوشی روز آخرم باشی

 

سلام گلم.سلام گلپسری سلام قند عسلی

بلاخره بعد از چند وقت که میخواستیم ببریمت به سینما تا با محیط سینما هم آشنا بشی شنبه اول شهریور فرصتی شد تا بریم هر چند فیلمش برای رده سنی شما نبود ولی چون خیلی دوست داشتی تا زودتر ببریمت به سینما رفتیم.

 

فیلم کلانشیکف سانس آخر یعنی ساعت یازده شب سینما تربیت رفتیم.وقتی که وارد شدیم خیلی برات جالب بود اینهمه صندلی با یه پرده ی بزرگ.رفتیم وسط سالن نشستیم خیلی خوشت اومده بود خوراکیها که برات برده بودم را که نخوردی فقط نشسته بودی وفیلمو میدیدی.از اونروز هم هر کس را میبینی میگی رفتم سینما کلانشینکف دیدم.خنده

روز سه شنبه 28 مرداد رفتیم جمکران .تو راه گفتی بابایی اللهم بخونیم منظورت دعای فرج بود علاقه شدیدی پیدا کرده بودی اونشب که این دعا را بخونی من فکر کردم برات سنگینه و حالا زوده تا یاد بگیری بابایی گفت میخوای یه سوره دیگه یاد بگیری این شد که سوره ناس را برگشتنه بهت یاد دادیم،تو هم تکرار کردی فردا صبح گفتم امیرحسین میای دوباره بخونیم دوباره باهم تکرار کردیم دیگه هرچی گفتم بیا بخونیم قبول نکردی یکدفعه تبلت دست بود گفتم امیرحسین بیا صدات را جمع کنم بیا تو قرآن بخون منم جمع میکنم با اشتیاق قبول کردی وشروع کردی به خوندن سوره ناس.منو میگی تعجب آفرین ماشالله به پسرگلم یاد گرفته بودی واین چهارمین سوره ایه که حفظ شدیتشویقتشویقتشویق

هنوز هم تمایل داری که دعای فرج را یاد بگیری وتا حالا نصف دعا را یاد گرفتی.خدایا شکرت به خاطر همه ی داده هایت وحتی نداده هایت ،خدایا شکرت به خاطر اینکه همچنین پسر گل و باهوشی را نصیبمون کردی .

به خاطر علاقه زیادی که به مهد داشتی ثبت نامت کردیم مهد قرآن تا اگه خدا بخواد از اول مهر بری مهد

برای من که خیلی سخته که نصف روز ازت دور باشم .لباس فرم هم برات گرفتیم ،عکس سه در چهار وخلاصه داریم وسایلت را آماده میکنیم تا ....

اینم یه پسر خوشتیپ با اولین لباس فرم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جدیدا به رنگ آبی خیلی علاقه پیدا کردی چند روز پیش میگفتی بابا برا من یه قفس بگیرید آبی باشه جوجوش هم آبی باشه خونه ش هم آبی .لباس مهد هم برام آبی بگیرید خلاصه هر چیزی را ابی میخوای.برا همین هم من این پستت را آبی انتخاب کردم.خنده

وقتی کوچولوتر بودی برات شبها لالایی میخوندم تا خوابت ببره ،کمی بزرگتر شدی با قصه هایی که میگفتم میخوابیدی و اصلا کتاب قصه دوست نداشتی تا برات بخونم اما جدیدا به کتاب علاقه پیدا کردی وهر شب یه کتاب میاری تا برات بخونم این هم عکس کتابهات که خیلی هم دوستشون داری

اسم کتابهات:حسنی میخوادپر بزنه، کلاغ زاغی ومار بدجنس،دوست نازنین کتاب،شنل قرمزی،ببین خدا چه ها داد،تی تی ونی نی و عمو آتش نشان،پدر بزرگهای حرف شنو ومشارکت با شهرداری ورنگ آمیزی باب اسفنجی.از بین این کتابها شنل قرمزی و عمو آتشنشان را خیلی دوست داری.محبت

پسندها (4)

نظرات (10)

مامان مریم
10 شهریور 93 21:42
سلام و ماشاالله خدا حفظت کنه عزیزم خدا را شکر و زیارتت قبول انشاالله همه قران را حفظ کنی
مامان امیرحسین
پاسخ
سلام .ممنونم خاله .جاتون خالی. انشالله
مامان جونی
11 شهریور 93 13:15
به به رفتید سینما. همیشه به گردش. افرین گلپسر که اروم نشستی و فیلم رو دیدی چقدر خوب که می خوای بری مهد و قران یاد بگیری عکست هم که ماشاله هزار ماشااله اقا شدی و مثل همه پسرها ابی رو دوست داری. اوووووه چندتا کتاب. چه کتابهای خوشگلی هستند. باریکلا پسر خوب کتاب دوست
مامان امیرحسین
پاسخ
جاتون خالی. ممنونم. بله حس عجیبیه بین پسرها که همشون آبی دوست دارند.
مامان مرضیه
11 شهریور 93 20:11
سلام عزیز دلم. خوش میگذره؟ من یکی دو روز اینده میرم ارومیه. خیلی خوشحالم. حرم رفتنی ما رو هم دعا کنید.بوس برای اقا امیرحسینم
مامان امیرحسین
پاسخ
سلام خاله جون.ممنونم.انشالله به سلامتی برید و برگردید.نایب الزیاره هستم البته اگه لایق باشم.برا امیررضای خاله.
مامان مرضیه
11 شهریور 93 20:12
افرین به گل پسر ایشالا حافظ کل قران بشی........
مامان امیرحسین
پاسخ
انشالله
بابا و مامان
12 شهریور 93 9:22
الاهی افرین به محمد حسین عزیز و باهوشم
مامان امیرحسین
پاسخ
خاله جون امیرحسینم نه محمد حسین
بابا و مامان
12 شهریور 93 9:22
عزیزم چقد لباست بهت میاد ماشالاه ناز و خواستنی
مامان امیرحسین
پاسخ
ممنونم نظرلطفتونه.
بابا و مامان
12 شهریور 93 9:23
مامان مرضیه
12 شهریور 93 12:15
دوست عزیزم. شما بهترینی. این موضوع هم هست که برای دیگری دعا کنید مستجاب میشه. باورت نمیشه چقد دلم برا مشهد امام رضا تنگ شده. از حضرت معصومه بخواه تا مارو روانه ی مشهد برادر بزرگوارش بکنه.فدای مهربونیت دوست خوبم
مامان امیرحسین
پاسخ
این نظر لطف شماست.باشه حتما دعا گوی شما هستم.انشالله به همین زودیها قسمتتون میشه وامام رئوف دعوتتون میکنه تا به پابوسیش برید. قربانت
توت فرنگی(مامان علیرضا)
15 شهریور 93 16:04
سلام عزیز دلم سر یه سری مشکلات وبلاگم رو حذف کردم. بعد هم هرچی می ساختم حذف میشد . صاحب این ولااگ لطف کرد این وبلاگ رو به من برگردوند . ممنون که نگرانم بودی . عید شما مبارک باشه . عزیز دلمو ببوس از طرف من. دلم براتون تنگ شده بود
مامان امیرحسین
پاسخ
سلام خانومی ایشالله که هرچی هست خیره و زودتر مشکلاتتون حل بشه ودوباره ببینیمتون. عید بر شما هم مبارک.ممنونم از لطفتون کهاومدید پیشم واقعا ما هم دلتنگ و نگراتون بودیم.
مامان امیرحسین
15 شهریور 93 19:41
به به گل پسر سینما رفته چه فیلمی هم رفتی... الان میتونی بری مدرسه موش ها رو هم ببینی فکرکنم مناسب سنت باشه عزیزم خوبه ساکت نشستی و حوصله ات سرنرفته مهدقران هم که میری انشالله موفق باشی و بتونی به راحتی سوره های بیشتری و حفظ کنی روزی بیاد که شما حافظ کل قران بشی خوش سلیقه هم که هستی ابییییییییییی درپناه خدا اقا پسرخوشتیپ
مامان امیرحسین
پاسخ
ایشالله بابایی قول داده در اولین فرصت بریم مدرسه موشها را ببینم. کلا پسر خوب وحرف گوش کنه ممنونم خاله