امیرحسین ناز ماهدیه خداامیرحسین ناز ماهدیه خدا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

امیرحسین ناز ما هدیه خدا•: * ¨ ¨ *: •

آبله مرغان

1393/7/6 20:56
300 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوستان گلم

روز چهارشنبه عصر 26 شهریور عازم رفتن به سمت دیارمون(اصفهان)شدیم شب بود که رسیدیم خونه ی آقاجون 

پنج شنبه هم خونه اقاجون بودیم شب برای شام رفتیم پارک . روبروی خانه هنرمندان نشستیم اونشب خیلی خوش گذشت .فردا صبح هم آقاجون و مادر جون هم اومدند اصفهان .مادر ناهار را آماده کرد وراهی امامزاده شاه سید علی (حوالی شهررضا )شدیم.بعد از ناهار هم یه سری به روستامون که همون نزدیکی رفتیم وغروب بود که برگشتیم اصفهان .شنبه صبح بابایی و آقاجون ومادر جون برگشتند و قرار شد ما چند روزی خونه ی آقاجون بمونیم .روز یکشنبه صبح با خاله (و امیررضا)و مادر و نیلوفر ونازنین رفتیم برای گردش خیلی خوش گذشت ظهر که برگشتیم خونه اومدم لباسهای گلپسری را عوض کنم دونه های قرمزی تو بدنش دیدم به مادر که نشون دادیم فوری گفت آبله مرغونه.غمگین

فردا صبح آقاجون و مادر جون هم اومدند اصفهان .مادر ناهار را آماده کرد وراهی امامزاده شاه سید علی (حوالی شهررضا )شدیم.بعد از ناهار هم یه سری به روستامون که همون نزدیکیه رفتیم وغروب  برگشتیم اصفهان .شنبه صبح بابایی و آقاجون ومادر جون برگشتند و قرار شد ما چند روزی خونه ی آقاجون بمونیم .روز یکشنبه صبح با خاله (و امیررضا)و مادر و نیلوفر ونازنین رفتیم برای گردش خیلی خوش گذشت ظهر که برگشتیم خونه اومدم لباسهای گلپسری را عوض کنم دونه های قرمزی تو بدنش دیدم به مادر که نشون دادیم فوری گفت آبله مرغونه.غمگینشب که شد دکتر رفتیم که گفت بله آبله مرغونه .خلاصه این چند روز که اصفهان بودیم نتونستیم جایی بریم نیلوفر ونازنین وامیر رضا اومدند خونه ی آقاجون اما من خیلی میترسیدم که اونها هم بگیرند.خاله ها میگفتند اشکال نداره حالا بگیرند بهتره اما من ترسودیگه روز آخربا اصرار خاله مرضیه رفتیم ناهار خونشون .روز پنج شنبه هم آقاجون بردمون ترمینال  سوار اتوبوس شدیم و برگشتیم .خدا را شکر برای هیچ چیزی اذیتم نکردی آبله مرغون هم که در آوردی اصلا اذیت نکردی و خیلی راحت باهاش کنار اومدیبغلبوسمحبتبغل

پسندها (2)

نظرات (4)

مامان مریم
7 مهر 93 8:33
سلام عزیزم زیارتتون قبول..ای کاش که تو اون امامزاده همه دیگه را دیده بودیم ..چرا نشد.. راستس میتونم بپرسم کدوم روستا رفته بودید...
مامان امیرحسین
پاسخ
سلام.زیارت شما هم قبول.واقعا خیلی حیف شد.چیییییییییییییی میشد اگه همدیگه را اونجا دیده بودیم میام پیشت گلم.
مامان یاسمن و محمد رضا
7 مهر 93 9:43
الاهی عزیز دلم ایشالاه زود زود خوب میشی قربونت بشم
مامان امیرحسین
پاسخ
ممنونم از مهربونیتون.مامانی کاش آدرس وبتون هم بود
مامان امیرحسین
16 مهر 93 22:04
عززززیزم ابله مرغان گرفتی!!!!!!!!!!!!! بلا دورباشه ازت اقااااکوچولو به قول خاله ها خوب شد گرفتی سن خوبی بوده خدارو شکر که بی دردسر تموم شد
مامان امیرحسین
پاسخ
بله خاله جون سلامت باشید بله چون هنوز بچه هستم خیلی شدید نبود خدا را شکر به خوبی تموم شد
مامان جونی
18 آبان 93 12:58
خدا را شکر که اذیت نشدی عزیزم چون خیلی سخته
مامان امیرحسین
پاسخ
بله خاله جون خدا را شکر اذیت نشدم اما جای دونه ها به بدنم مونده