روز اول مهد
سلام گل قشنگم، سلام مهربونم ،سلام نفسم ،سلام .....
عزیز دلم پسر گلم الان که میخوام این پست را برات بنویسم دقیقا
3 سال و 7 ماه و 22 روز سن داری .روز شنبه پنجم مهر (3سال و7ماه و19روزگی) روز اولی بود که پا به مهد گذاشتی.به خاطر اینکه میخواستند براتون جشن بگیرند روز اول شما روز شنبه پنجم مهر شد .
عکس وسایلت و اولین لباس فرمت که خیلی دوستشون داری مبارکت باشه گلم
البته یسری وسایلت را قبل از شروع کلاسها دادیم مهد ...
قبل از رفتن به مهد
روز شنبه ساعت 4 تا 6 آماده شدیم دو تایی رفتیم مهد تا در جشن شرکت کنیم خیلی خوشحال بودی وقتی رفتیم بچه ها رفتند صندلی های جلو ومادر ها هم صندلیهای عقب نشستند
سالن مهد
جشن با حضور مربیها و دوتا از مجریهای برنامه ی مداد رنگی شروع شد خیلی خوشت اومد
در آخر با دادن هدایایی به شما کوچولوهای ناز و پذیرایی جشن به اتمام رسید
عکسهایی در حیاط مهد
پسر قشنگم وقتی روز یکشنبه صبح میخواستم ببرمت از زیر قرآن ردشدی و رفتی از اون روز هرروز میخوای بری میگی از زیز قرآن رد بشم اولین روز تحصیلی پسر گلم یکشنبه ششم مهر 93بود روزی که به تنهایی رفت سر کلاس نشست. وقتی میخوای بری میگی مامان گریه نکنیا،میگم برای چی گریه کنم ،میگی آخه تنها میشی پسرت پیشت نیست،میگم نه عزیزم پسرم میخواد بره شعر بخونه ،با دوستاش بازی کنه
گریه نمیکنم میگی آره مامان میخواد قرآن هم یاد بگیره
مامانی بین خودمون باشه خیلی احساس تنهایی میکنم تو خونه اما به خاطر اینکه خودت دوست داشتی بری مهد چاره ای نیست منم پذیرفتم به امید موفقیتهایت و شاد بودن تو پسر قشنگم