امیرحسین ناز ماهدیه خداامیرحسین ناز ماهدیه خدا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

امیرحسین ناز ما هدیه خدا•: * ¨ ¨ *: •

عید غدیر

          هان! اي مردمان! علي را برتر بدانيد، که او برترين انسان از زن و مرد بعد از من است... هرکه با او بستيزد و بر ولايتش گردن ننهد نفرين و خشم من بر او باد.                                  (خطبه ي غديريه)           نور عالم از ولی داریم ما اول و آخر علی(ع) داریم ما از جام و سبو گذشت کارم وقت خُم و نوبت غدیر است امروز به امر حضرت حق بر خلق جهان علی(ع) امیر است     دوشب قبل از شب عید غدیر رفتی با بابایی نون بگیرید وقتی رفته ...
4 آبان 1392

پسرم و عروسک

  امیر حسین عزیزم تو عاشق عروسکهای جلوی مغازه ها شده ای،هر وقتی که بیرون میریم از بابایی میخوای که ببردت پیش عروسک.با اون زبون شیرینت میگی بابابریم بینیم عروسکه هس یا نه،دیشب بابایی وقتی اومد خونه گفت عروسکه امشب بودش برا همین هم رفتیم بستنی فروشی تو هم کلی ذوق کردی رفتی پیش عروسک ،اونم تورا بغلت کرد ومنم چندتا عکس گرفتم ازتون.            این عکسها را هم پارک رفتیم ازت گرفتم         تازه دوتا شیر سنگی هم بودند که وقتی اومدیم بیام خونه میگفتی با شیرا عسک نگلفتم ...
3 آبان 1392

خداحافظی کردنهای گل پسری

    این روزها  وقتی میخوایم از خونه آقا جون برگردیم بیایم خونه خودمون ،اقاپسر با مادر جون وآقاجون اینطوری خداحافظی میکنه   آقاجون بیا یه بوس بده ،یالا بده.مادر جون بیا بوس بده ،یالا بده.بعدش هم میگه خدافظ   گل من :با این شیرین زبونیات وشیرین کارییات خوب خودتو تودل آقاجون ومادر جون جا کردی شیطون مامان بازی با انگشتان دست یه بازی قدیمی   ...
3 آبان 1392

شعرهای گل پسرم

      سلام به دوستای خوب امیرحسین،گل پسر من چند تا شعر یاد گرفته،که  وقتی میخواد بخونه میگه تو گوش بده   من بگم ،که این شعرها رو من با زبون خودش اینجا مینویسم                   یه توپ دارم قلقلیه     سوخو،سفیو،ابیه                                                 &nb...
3 آبان 1392

گرفتن جرثقیل

  گل من چند روزی بود که اتوبوس میخواستی یه روز رفتیم مغازه تا برات اتوبوس بخریم که چشمت به جرثقیل افتاد وگفتی اتوبوس نمیخوام اینو میخوام بابایی هم گفت اون چیزی که میخواد را براش میگیرم واین شد که برات جرثقیل گرفتیم . واز اون روز باجرثقیلت ماشین و عروسک وخلاصه هر چی بشه باهاش میاری بالا.   عکسشو ادامه مطلب گذاشتم ببین     ...
3 آبان 1392

خوشحالی امیر حسین

  بعداز ظهر عید قربان برامون مهمون اومد خوشگل مامان هم که عاشق مهمونه واز اومدن مهمون خیلی خوشحال میشه مخصوصا اگه یکی از آقاجونها باشه که دیگه هیچی.اونروز هم آقاجون ومادر و خاله مرضیه   باعموسعید ونی نی خوشگلشون امیر رضا از اصفهان اومدند وامیرحسین کلی ذوق کرد.این دو روز که اینجا بودند کلی شیرین زبونی براشون کرد .با هم رفتیم بیرون یه طوطی از این بادکنکیها گرفتیم وگلم کلی خوشحال شد.وقتی میخواستن برگردند اصفهان پسرم چقدر ناراحت شد وگریه کرد میخواستم آرومش کنم هرچی گفتم که دوباره میاند قبول نکرد ومیگفت نه امشب نمیان.خلاصه با زحمت خوابید بعد که بیدار شد رفتیم بیرون وبراش با پولی که مادر داده بود وگفته بود براش یه چیزی بخر ...
3 آبان 1392

اتوبوس کوچولو

  از برنامه های کودک گل پسری من عاشق اتوبوسهای کوچولوست         پسرم تو از این برنامه خیلی خوشت میاد برای همین هم هست که من چند قسمتش را جمع کردم وصبح تاشب برات میزارم میبینی گاهی وقتها هم بینش از برنامه های عمو قناد که به زبون  شیرین خودت میگی عمو قنداد وعمو پورنگ میخوای که اونها را هم برات جمع کردم میزارم اما در کل فقط عاشق اتوبوسهای کوچولو هستی. اینقدر این برنامه را دیدی که اسمهاشون را هم بلدی و میگی این سانیه، این لنیه و....به امداد خودروها توی خیابون هم میگی توتو.اگه ماشینهات خراب بشن یا توی بازی میگی حالا توتو میاد میبرد تعمیرگاه تا هانا (اسم تعمیرکار اتوبوسهاست )تعمیرش کن...
28 مهر 1392