امیرحسین ناز ماهدیه خداامیرحسین ناز ماهدیه خدا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

امیرحسین ناز ما هدیه خدا•: * ¨ ¨ *: •

آلبوم خاطرات

   پسرگلم اومدم تا یه سری از عکسهای این سه سال رابراش به عنوان آلبومی از خاطراتش بزارم.مروری بر خاطرات این سه سال   عکس بالا یک روزگی،عکس وسط تولد یک سالگی،عکس پایین تولد دوسالگی.     بقیه اش بیا دنبالم لطفا:     این عکس 3ماهگیته که با اسباب بازیهات گرفتم     این هم تقریبا 4الی 5 ماهگیته   این هم عکس اولین سفرت به مشهد که5ماه ونیمه بودی     این عکس هم 6 و8ماهگیته عاشق تابت ورورئک بودی وهنوز هم هستی     این عکس9ماهگیته     این هم 10 ماهگیت که خونه آقاجون ،مادر سرت را سدر گذاشته بود.آخه کوچیک که ...
18 بهمن 1392

نمایشگاه و پسرک شیطون بلا

  امروز صبح رفتیم نمایشگاه کتاب کودک و نوجوان.اونجا خیلی غرفه های جالبی داشت که شما هم خوشت اومده بود یکی از غرفه ها نقاشی وکاردستی بود که بچه ها می رفتند اونجا مینشستند ونقاشی میکشیدند تو هم رفتی و کاغذ گرفتی وشروع کردی به نقاشی کشیدن این نقاشی را هم شما کشیدی عزیـــــــــــــــــــــــزم     بیا دنبالم ،آخه ادامــــــــــــــه داره     بعد رفتیم غرفه قرآن که بچه ها قران میخوندند وجایزه میگرفتند گلپسرمن هم که شما باشید سوره توحید را خوندی واین کارتها را گرفتی     بعد هم رفتیم به غرفه سلامت اونجا قد و وزن بچه ها را اندازه میگرفتند.قدجنابعالی:98 وزنت...
5 بهمن 1392

تو بهترینی

پسر گلم تو دنیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــای منــی     اینروزها وقتی بهت میگم که عشق منی تو،با زبون شیرین کودکانه ات ادامه میدی جون منی ،نفس منی، گل منی و....میپری تو بغلم           دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی     دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی     دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی     دوستت دارم چون به یک نگاه عشق من ی             خدا را به خاطر داشتن فرزندی سالم وانشالله صالح هزازان هزاربار ...
26 دی 1392

غذای مورد علاقه

  پسرم هروقت از میپرسم غذا چی بپزم میگی پلو عدس.با  اینکه ما خیلی کم این غذا را درست میکنیم اما اسمش را تو خیلی به کار میبری.اما هر وقت که برات املت درست میکنم انقدر با اشتها میخوری که هر کس کنارت باشه به هوس میافته کلا گوجه را خیلی دوست داری.دیشب دوباره برات درست کردم وقتی آوردم وبهت دادم گفتی دیگه هست گفتم نه گفتی دوباره میخوام من هم از سهم خود م بهت دادم با اشتهای زیاد خورد ی . نوش جونت عزیزم.     بیا دنبالم تا....... علاقه ی زیادی به اینجور عروسکها داری.برا همین هم بابایی چند وقتی بود می گشت تا ببینه کجا هستش تا ببردت ببینی تا اینکه چند شب پیش گفت یه عروسک باب اسفنجی در مغازه ی همبرگریه.پریشب ه...
15 دی 1392

یلدا

      پیشاپیش یلدا مبارک       اینجا هم که عزیز مـــــــــــامــــــــان داره فال حافظ برامون میگیره.             اندوهت را به برگ ها بسپار تا باد پاییزی آن را ببرد . آخرین لحظه های پاییزیت پر از خش   خش آرزوهای قشنگ . برای دیدن بقه عکس بیاید به ادامه مطلب     این سفره شب یلدامون که سنتی چیده ایم     اینجا داری فکر میکنی که اول کدومشون را بخورمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ       نمیدونم ...
1 دی 1392

گلکم بزرگتر از سنت حرف میزنی !!!

  جالبه پسرم هر حرفی که بهت گفتیم  یا میگیم درست وبه جا برا خودمون به کار میبری.میخوای بدونی چه حرفهایی می زدی می دونم وقتی که بزرگ بشی خودت اینا را بخونی خندت میگیره وتعجب میکنی که چه وروجکی بودی بیا ادامه مطلب را بخون تا ببیبی چه شیطونی بودی    چند وقت پیش بهت گفتیم دست نزن شهادته تا دیروز که برا مادرجون شعر خوندی مادرجون برات دست زد که شما با جدیت تموم بهش گفتی دست نباید بزنی هنوز شهادته .من و مادرجون این جوری شدیم   یا اینکه تا عطسه میکنی یا حمام میری بهت میگم عافیت باشه آقاجون عطسه کرده میگی آقا جون عافیت باشه یا هر وقت سرفه کردی یا مریض شدی گفتیم خدا نکنه پسرم مریض بشه .حالا تا من یا بابایی م...
24 آذر 1392